رنج ها نه می زایند و نه زاده می شوند ،رنج ها خفته اند ، تنها چشم می گشایند ، بیدار می شوند و خود را می جویند .
رنج ها از آن لحظه که " به وقوع می پیوندند " حیات ِ ساکن شان را در رؤیا آغاز می کنند ، اولین لرزش پلک ها پس از بلوغ ِ این رؤیا اتفاق می افتد ، آنجا که مرز میان وهم و واقعیت به مرور محو می شود و رنج ِ نابالغ به سوی حقیقت این رؤیا حرکت می کند ، حقیقت یعنی رخ دادن فراواقعیت ، مجاز شدن ِ یک واقعیت ، تولد ِ یک وهم ، یک خیال ِ حقیقی ...
... و آن زمان که اوتوپیا ظهور کند ، رنج های خفته ، از شکم خود زاده خواهند شد ، و حیات ابدی شان را آغاز خواهند کرد ...