در جهانم ، تمامی احساسات زیر مجموعه ای از رنج هایند ، و ما بر رنج هایمان حد و مرز قائل نخواهیم بود ، کلیت جهان و فضای محسورش شامل تمامی تصورات ، تخیلات ، واقعیات و احساسات می شود، به بیانی فضایی در قلمرو ماده و فرا ماده ، فیزیک و متافیزیک ، به این منظور که رنج ها گاه تجسمی مادی و ملموس به خود می گیرند و گاه روحانی و محسوس ... گاه احساس از تصور و خیال فراتر می رود و آن را به عینه چون جسمی مادی می توان نظاره کرد و گاه همان حالت جهان مادی اش را حفظ می کند، مشکل بتوان با دیدی محسور قوانین فیزیکی حاکم بر جهان مادیت ، جهان روحانی رنج ها را ترسیم کرد ، و در این جا ، من، پیرو موقعیت آفریننده گی ام ، در بیان خصوصیات آنچه آفریده ام ، توضیحات مفصل ام را شرح می دهم ...
... باشد که روزی ، در این ابدیت بی معنا ، رنج دیگری به ملاقاتم آید ... و معنایی تازه اش بخشد ...
قشنگ می نویسی.مرسی از حضورت
نظر لطفتونه ... "مرسی از حضورت"
سلام
از کامنت قشنگت لذت بردم
ولی همیشه به ما گفته شده در آن دنیا دیگر از رنج ها خبری نیست مگر به کسی رنج داده باشی نمیدونم شاید هم با تمام از خود گذشتگی ها رنجی عظیم به انتظار ما باشد
سلام
"گفته شده" ؟؟؟ گفته شده یعنی باور های دیگران ... من در پی اثبات باورهای خودمم نه انتشارشون به دیگران ... هرچند ممکنه اینطور بنظر نرسه ... "در آن دنیا" ؟؟؟ کدام دنیا ؟؟؟
برای یافتن آرامش
جایی را جز دستانت بلد نیستم
اگر پذیرای منی
جاده را روشن کن
تا زود تر برسم !
آرامشی که در آغوش توست نمی خواهم
پذیرای توام ، اما بگذار جاده همچنان خاموش بماند
آرامش من آن غلغله ی تماشای آغوش توست...